مشکل ازونجا شروع میشه که بابا رو انگار زدی تو برق، هی ریپیت واربه من میگه: باباجان خجالت نداره که...
به مرگ خودم به چپ و راستمم نیست، چه برسه بخوام خجالت بکشم!!! بیا اینو حالی کن حالا...
بابای من بی نهایت تعصبی و سنت وارانه عمل میکنه...همیشه و در هرررزمینه ای و خانواده ی مهندسِ مو بلوند هم بی نهایت روشنفکرانه....
قبیله ی اون میگن بریم کافی شاپ همو ببینیم، پدر بنده میفرمان نخیییییرررررر هرکی دختر میخواد پاشه بیاد منزل قدمش سر چشم :||||||
بعد هیچ رقمه هم کوتا نمیاد هااا... بعد میگم چرا؟؟؟ میگه مگه تو خیابونی ای که تو خیابون طرف رو ببینی؟!
حس گربه خونگی دست داد بهم الان!!! چندان فرقی با خیابونیاش نداره فقط میکروبش کمتره و جای جیشش مشخصه!!! :|||||
الان خیلی خرسندم از تشبیه خودم به پشم خونگی!!! گیلاس خانومی کجایی که بیای از حقوقم دفاع کنی:)))))
هنوز دری به پری نخورده بخاطر افکار و عقاید به اصطکاک برخوردیم!!!!
با این تفاسیر گمونم ماجراهای جالبی پیش رو داشته باشیم!!
:)))
پ.ن: اون بالا که نوشتم به هیچ جام نیس؟! الان استرس گرفتتم... :||||
اگه از من خوشش نیاد چی؟
اصلا خاک بر سر بی سلیقه ش کنن. والا :||
هنوز هم این این نوع تفکرات هست؟
چه نوع تفکرات؟!
اینجور دیداره استرس داره
وای اره. مخصوصا اگر بار اول هم باشه :)))
یه دونه ای
بعله دلشم بخواد
چه حرفا
ولی منم با دیدار اول در کافی شاپ موافقم
نمیشه یه کاریش کرد؟
اخه بابام پاشو کرده تو یه کفش میگه سنتی!!!
حالا فعلا که اوکی رو داده هرچند ته دلش ناراضیه...
دیگه اجتماع داره به این سمت میره...ادم باید کنار بیاد چه خوشش بیاد چه بدش بیاد..
تیلو؟ میدونی چقد انرژی مثبتی واسم؟
این قضیه تفاوت فکر و فرهنگ و این چیزا موضوع حساس و جدی هست، حتما ماجراهای جالبی در پیش خواهی داشت!
صحرا انقده ترسیدم از همین موضوع که نگو...
ماجراهاش که صد درصد فانن، ولی ته دلم یه استرسی وول میزنه