+موبلوند فردا شب میاد دیدن عید باباهه، من هم که سیب زمینی خونه م!!! فقط میخورم میخوابم و نق میزنم...
قراره هفته ی آینده هم ما برای اولین بار به منزلشون بریم و بعد اونا با بزرگترا رسمی بیان و کارو تموم کنیم:)))
+کشیک های بخش داخلی شروع شده و من غمگینم!!!
چرا غمگینم؟ چون دکتر دراز و دکتر دلداده هم پا به پای من کشیکن!!!!
بعد رفتارای دکتردلداده خیلی خنده داره... در کمال غرور و دماغ سر بالا از کنارم رد میشه و من رو پشم هم حساب نمیکنه بعد که ده قدم اونور تر رفت برمیگرده پشت سرش که من باشم، رو نگاه میکنه و تا میبینه من متوجه حرکتش شدم اخماشو میکشه توهم و باد میکنه :)))
اصن اینا نمکای بیمارستانن، نباشن من به کی بخندم اخه:))))
+ نازی تنها دوستیه که از جریان من و موبلوند خبر داره و هر میلی قیلی ثانیه یکبار، توی دایرکت اینستاگرامم عکس لباس عروس و حلقه و دسته گل نامزدی میفرسته...
عکسا رو میبینم و با خودم میگم نیلی؟ یعنی واقعا داری عروس میشی؟؟؟ بعد ته دلم یه حس گنگ میچسبه و سنگینم میکنه!!!!
+من و موبلوند توی هرچی که تفاهم داشته باشیم، توی دمای محیط هیچ رقمه به تفاهم نمیرسیم...
موبلوند عکساشو توی برف بهم نشون داد که با یه تیشرت نازک ادم برفی میسازه... و من کسی ام که توی گرمای 39 درجه ی کویر میرم توی اتاقی که دریچه ی کولر نداره و لحاف میکشم روم و میخوابم :)))
این اولین مورد به تفاهم نرسیدن ما دوتاست و قرار گذاشتیم همدیگه رو در این زمینه آدم کنیم :)))))
نیلی دوست منم از خودم بیشتر به فکره مرتب برام عکسای مدل لباس میفرسته و امروزم که چند تا مزونو دیدیم. دم این دوستای پایه گرم
تفاهم نداشتنهای این مدلی که خیلی بامزه است فرصت اذیت کردن میده
خدا این مدل دوستان رو از ما نگیره صحرا:)))))
اره ولی موبلوند بیشتر اذیت میکنخ تا من
خب اینو که دیدیم و نظر هم دادیم؟
بلاگ اسکای قاطی کرده؟
هی همین پست برای من دوباره باز میشه؟
هاااان؟؟؟
لابد قاطی کرده باز:)))
هورا
هورا
عروسیه
:))))