خداپدرش را بیامرزد که به جای پنبه، نگفت خیارسبز!

شلوار و شال سبز میپوشم و مانتو مشکی ام را هم ست میکنم با سبزهایش... موقع رد شدن از خیابان، یک پسری بوق میزند و بوق میزند...و وقتی میبیند نسبت به بوق هایش بی تفاوتم از توی 206 سبز رنگش میگوید: پنبه؟ شال و شلوارت با رنگ ماشینم ست شده، تفاهم از این بیشتر؟؟ بشین برسونمت...

برای اولین بار بود که بجای چشم غره رفتن و پنجولی شدن، با تعجب راننده را نگاه کردم...

انقدر چهره ام متعجب بود که فکر کرد من مَشَنگم و گازش را گرفت و رفت...