توافق را گره زدیم به ابروها و سیبیل هایمان

به دختر عموهه میگویم، انقدر سرم شلوغ شده و درگیری دارم که حتی وقت ندارم یک ساعت بروم آرایشگاه، یک صفایی بدهم...

هنوز اِکوی صدایم محو نشده که میبینم با موچین و قیچی مینشیند روبرویم و میگوید: نبینم ابروهات بی صفا بمونن ...


بعد که کلی خوشگلاسیون انجام میدهد و درنهایت با جاری شدن اشک های من، کوتاه می آید که بیخیال شود و با یک لبخند تا گوش در رفته میگوید: اگه گفتی شبیه چی شدی الان؟؟؟ شبیه این دختر دهاتی هایی (گوسفند چرون!) که از بس تو آفتاب موندن، لُپاشون سوخته و قرررمز شده...


+++ظریفشان هم توافق کرد ما با یک پوست ضخیم هنوز اندر خم یک کوچه ایم... 

باز خدا پدر و مادر شبکه های شی/طانی را بیامرزد که این پیروزی را اعلام کرد وگرنه از شبکه یک تا سه، آخوند ها درمورد فضیلت های روزه در ماه رمضان حرف میزدند و شبکه خبر هم که مستند دلفین ها را پخش میکردند بنده های خدا...


+++ ظریفشان، خسته نباشی...خدا قوت...