فقط لطفا یاد بگیرید تر و خشک را باهم نسوزانید...

پزشکم یک خروار سیپروترون کامپاند تجویز کرده... رفتم داروخانه که تحویل بگیرم...

 داروساز میگوید: برگه ی عدم بارداری برام بیار تا داروتو تحویل بدم...

میگویم: دکتر من مجردم!!!

میگوید: همه اولش همین رو میگن...ولی بعد که سقط میکنن ما میفهمیم طرف حامله بوده... مسعولیت داره خانوم... برو آزمایش بده نتیجه رو وردار بیار تا دارو رو بهت بدم...

و خب طبیعتا من در آن لحظه وسط داروخانه، بین یک عالم آدمِ کنجکاو داشتم به این فکر میکردم که چطور به دکتر ثابت کنم که مجردم و یک آدم مجرد نمیتواند باردار باشد... ولی سریع فکرم را قورت دادم که نع دختر جان... توی این زمانه آدم مجردش زایمان هم کرده، بارداری و سقط کردن که چیز خاصی نیست...

بنابراین مجددا برگشتم سمتش و گفتم: دکتر من که بهتون گفتم مجردم ولی مشکلی نیست، آزمایش میدم...اگه ممکنه دفترچه بیمه م رو برگردونین...

و اینجا بود که دکتر انگار از چشمانم خواند که دارم راستش را میگویم و من از آن اهل نیستم...درواقع اصلا اهلش نیستم که بخواهم از آن اهل هم باشم...

خلاصه دارو را داد و ما مست و خرامان سرازیر شدیم به سمت ژوپیتر...


+حالا که هفت خان را پشت سر گذاشتم و برگشتم خانه،مامان میگوید وای بحالت اگر قرص هورمونی بخوری... 

فعلا که یک لِنگ در هواییم...

نظرات 1 + ارسال نظر
مرد میانسال یکشنبه 1 شهریور 1394 ساعت 16:27 http://www.ansd.blogsky.com

ممنون به وبلاگم سرزدی...
من یه دوستی داشتم اسم دخترش نایریکا بود فکر کنم اسم یه شاهزاده خانوم هخامنشیه...

بله اسم یکی از شاهزاده ها بوده

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.