ماجراهای ما و مورچه های بیشعور خانه ی ما...

هوا که یه نمه سرد میشه، مورچه های کله قندی گنده از لا بلای سرامیکای کف خونه میزنن بیرون... 

قشنگ برای خودشون اون وسط جولان میدن و باید با احترام تمام از ظرف غذا یا لاب لای لباسا یا از یقه ی شوکولاتا بکشیمشون بیرون و اگر کوچکترین ضربه ای بخورن عین سگ گاز میگیرن...  خَرَن خلاصه...

مامان منم حسااااس، کل خونه رو کنده بهم...هی جارو میزنه هی سَم میپاچه... هی گرد گیری میکنه هی سم میپاچه... 

ولی دریغ از کشته شدن یکیشون... خَرَن دیگه...

انقده بی ادبن که اگه بهشون رو بدی میان سوارت میکنن و میبرنت لونه خالی...  اصن هِرکولی هستن برا خودشون...

قدرت بازوشون رو  زمانی فهمیدم که با چشای خودم دیدم یه خوشه حاوی سه تا انگور رو شیش تایی حمل میکردن و بدو بدو طول میز رو میدویدن تا برسن به لونه ی غذاخوریشون!!!

دارن یه جوری رفتار میکنن که انگار ما اومدیم رو ویلاهای زیرزمینیشون، خونه ساختیم...

حالا کجا بذاریم بریم سر سیاه زمستونی... آیکون نگاه ب دوربین!!!

نظرات 3 + ارسال نظر
مبی جمعه 3 مهر 1394 ساعت 17:03

حالت که خوبه نایریکا؟ خوشحالم برگشتی

نوسان دارم مبی... امیدوارم که تکلیف خودم با زندگیم به زودی مشخص شه...خسته ام از این همه معلق بودن...

ویروس جمعه 3 مهر 1394 ساعت 13:15 http://DataBus.BlogSky.com

یعنی هااااااااااااااااااااااااااااا. فایده نداره که. هر روز هم سم پاشی می کنی، نمی میرن. اینقده جون سخت هستن. من هم خیلی با مورچه ها دست به یقه می شم. اه اه اه. زندگی آدم رو خراب می کنن.

واقعا...همزیستی مسالمت امیز با این موجودات غیرممکنه

پوریا جمعه 3 مهر 1394 ساعت 13:09 http://ganjineh1.blogsky.com

جالب بود
اگه دوست داشتین می تونیم تبادل لینک کنیم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.