خورده فعالیت های بخش جراحی زنان...

امروز اخرین روز کشیک بود...اونم با آقای همکلاسی که دست برقضا خواستگار سابق هم بودن...

ازبین اینهمه دانشجو من باید با این میفتادم؟؟آخه با این؟؟؟ اصلن مشخصه توطعه ی اسراییل و دسیسه ی آمریکاییا وسطه...وگرنه احتمال باهم بودنمون یک در هزار بود.... والا...

رفتم اونجا... پرستاراش نشسته بودن مگس میپروندن... سرپرستار دید بیکارم گفت پاشو ترالی اورژانس رو چک کن، کمبوداشو لیست کن بده من!! 

اونجا تموم شد میگه ترالی اتاق معاینه رو چک کن! مریضه عمل مغز داشت، رف اتاق عمل و اومد بیرون  من همچنان ترالی مرتب میکردم.... فیکس4 ساعت!!!

حالا این وسط، آقای خدماتی هی سر صحبت باز میکرد که شهریه چقد شده؟ چقد قبلا میدادی؟ عرصه یکی یا دو؟ 

آخرش روش نمیشد  فامیلمو بپرسه برگشت گفت خانم فک کنم صداتون میکنن...شما مگه صالحی نیستی؟؟؟


+++اومدم از خانومه رگ بگیرم هنوز آنژیو رو توی دستش فرو نکردم که شروع کرد به جیغ زدن... میگم خانم من هنوز سوزن رو نزدم توی دستتون... 

میگه خب الان که میخوای بزنی

بماند که درحین انجام رگ گیری یه عالمه فحش و بدوبیراه خوردم فقط چون خانم فوبیا دارن نسبت به آنژیوکت!!!

خوبه باز خرابکاری ای نشد و رگش پاره نشد وگرنه ازینایی بود که تا سر و ته من رو یکی  نمیکرد بیخیال نمیشد!!!


درکل توی این دو روز، توی بخش تنها کاری که نکردم، تِی کشیدن بود!!!

احساس میکنم دیگه از وول خوردن بین تختای مریضا، اضطراب نمیگیرم و شیفت ها رو بیشتر از کاراموزی ها دوست دارم...چون احساس مستقل بودن بهم میده!!

جای امیدواری هست انگار...

نظرات 3 + ارسال نظر
mozhgan پنج‌شنبه 16 مهر 1394 ساعت 15:19 http://www.fly-m.blogsky.com

معذرت ک سلام نکردم !!
سلام..
من هیچی از پرستاری نمیدونم الا تجربی رفتمو اینکه اصن خونوادم از پرستاری ذهنیت خوبی ندارن.. نمیشه یکم واسه من توضیح بدین .. ببخشیدااااا

سلام به روی ماهت
همه چیز بستگی به علاقه و پشتکار خودت داره!
فقط یه چیزی رو بدون، رشته های پیراپزشکی رو ساده بگیری توش موندی

آدم شنبه 11 مهر 1394 ساعت 12:32 http://autumn-girl.blogsky.com/

مرسی که انقدر قشنگ و بامزه مینویسین....من تقریبا تو این هفته همه ی نوشته هاتونو خوندم و واقعا نگارشتون رو دوست دارم....
راستی شما پرستارین؟!

لطف داری دوست عزیز...ممنون...
بهتره بگم دانشجوی پرستاری!! چون هنوز فارغ التحصیل نشدم

مبی دوشنبه 6 مهر 1394 ساعت 12:45

کار بالین هم برای خودش شیرینی هایی داره. سروکله زدن با مریضهای جورواجور

آره تجربه ی متفاوتیه مبی...
اونم برای من که خیلی آدما و محیط اطرافم رو محدود کردم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.