مرگ پایان کبوتر نیست...

نمیدونم چرا این اتفاقا میفته... یه مدت همه چیز آروم و عالیه ولی توی میلی قیلی ثانیه سکه برمیگرده و همه چیز به بدترین نحو ممکن، شروع میکنه به پیشروی کردن...

من به این حالت میگم شرایط مزمن عودکننده...

ده روزی میشه که این شرایط کش اومده و من هم همراهش کش میام و زجر میکشم...


خبر امروز شوک کننده ترین اتفاق این ده روز اخیر بود... 

فوت کرد!!! 

رفتم خونه ش و زانوهام سست شد...

نشستم و پاهام و بغل کردم... فقط صدای جیغ بود و فییخ فییخ دماغ بالا کشیدن ...

رفتم توی حیاط قدیمیش و بغل حوض نشستم و زار زدم... 

انقد جیرجیر کردم تا احساس کردم ته دلم یه جور خوبی دارم نفس میکشم...


حالا سبکم...خوبم و آرام...

چیزی که توی این شرایط بهش احتیاج داشتم...


+++ میترسم ازون روزی که بیشتر از ظرفیتم کش بیام و اونوقت در برم و بخورم تو چشم و چار یه سری آدما... یه سری آدمای نزدیک...خیلی نزدیک...


+++ یک دوست براش نوشته بود:

بدرقه میکنیم با آرزوی درجوار حضرت دوست بودن بازگشت مسافر دنیا به وطن اصلش... نامش به نیکی، پر آوازه باد...

یه حس ملویی خزید ته قلبم... انگار مطمین شده بودم حالش خوبه و بازگشت به جایی که باید!!!


نظرات 4 + ارسال نظر
نوشین پنج‌شنبه 5 آذر 1394 ساعت 12:06 http://be-yadambash.mihanblog.com/

تا حالا به این فکر کردی یه جایی باشه که بتونی وبلاگ هایی که تازه به روز شدند رو ببینی. ما این کار رو برای شما انجام دادیم..

آدم یکشنبه 1 آذر 1394 ساعت 21:04 http://autumn-girl.blogsky.com

همین خوبه.....

اوهوم...

مبی یکشنبه 1 آذر 1394 ساعت 18:30 http://inthisworld.blogsky.com

روزهای بد...

خیلی بد مبی...

آدم یکشنبه 1 آذر 1394 ساعت 15:28 http://autumn-girl.blogsky.com

برات آرامش موندگار می طلبم از ته دل....میدونم که این روزا بیشتر از خیلی چیزا بهش نیاز داری.....


اگه میدونی سوگوار باید باشی سوگوار باش....وقتش همین حالاست.......
It's ok to be afraid.....
:(

ممنونم...
سوگوارم اما حال دلم خوبه... چون اون حالش خوبه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.