صرفا جهت مشخص کردن یک تاریخ و نه چیز دیگر

میخوایم برنامه بریزیم بریم مسافرت...

خواهرک میگه تا 19 دی امتحان دارم و توی تاریخ نا مشخصی هم تحویل پروژه ست...از فلان تاریخ من آزادم...


بعد تقویم رو نگاه میکنیم میبینیم از همون تاریخی  که خواهرک آزاد میشه، شیفت های ناجوانمردانه ی من با بی رحمی هر چه تمام تر صبح و عصر،شروع میشن...

اون وسط مسطا به زورِ عقب جلو کردن برنامه و چک و چونه زدن باهم دیگه، چهار روز رو خالی میکنیم که باباهه یهو میگه راستی من شاگرد خصوصی دارم...

ما:

جالب تر از همه ی موارد،از خودگذشتگی تک تک اعضای خانواده ست که با گلوی بغض کرده و معصومیت هرچه تمام تر،میگن: اصلا شماها برین من نمیام...


+++الانم همه با هم سرسنگینیم  :دی

بازم جای شکرش باقیه که تعدادمون بیشتر از این نیست...وگرنه سر انتخاب یه تاریخ سفر، کل خانواده از هم میپاچید...


نظرات 1 + ارسال نظر
آدم یکشنبه 8 آذر 1394 ساعت 12:12 http://autumn-girl.blogsky.com



یعنی نمیرین دیگه؟

فعلا قهریم همه با هم
به هر حال یکیمون مجبوره نیاد... فقط مامانه، پای ثابت مسافرته چون همه مدله آزاده

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.