ما بسان سخت جانان، زنده ماندیم...

+++فردا بعده پنج روزِ پر حاشیه میریم که بریم چوب بکنیم لا چرخ مملکت

ما که با سلام صلوات از ماسک جدا شدیم، امیدوارم نمیریم حداقل!!! زشته با اینهمه کلاس و تیتی پاتی، از آنفولانزا بمیریم!


+++قرار گذاشتیم با دوست جان صبح هایی که شیفتیم، یک ساعت زودتر از خونه بزنیم بیرون و تو پارک بغل بیمارستان پیاده روی کنیم... 

خداکنه اون اخلاق خواب دوستِ بیشعورم زورش به من نرسه... وگرنه عین خرس سانان میخوابم تخت!! 


+++شاعر در جایی فرماییده: "من و بگو هستیمو ریختم به پات " و من دلم گرفته  و نمیدونم برای چیزی دلتنگم که داشتمش یا چیزی که هیچوقت نبود!


+++بانو هنگامه اگه یه آهنگ درست  و درمون تو زندگیش خونده، همین آهنگ آخریه س...

از وقتی رفتی و این صوبتا... حالا ما که کسیو نداریم روزی هزار دفعه بمیریم براش و مجددا ازین صوبتا... کسی هم مارو نداره که تو چشامون خیره شه بگه: گفتم تویی معجزه ای از خدا

ما هم کله کله قند آب کنن تو دلمون...

ولی در کل محتوی شعرش در این بابه که چه خوب شد رفتی لامصب...دارم نفس میکشم تازه.. زندگیم رفته توک قله ی امید و  خاک بر سرت به فلان جام که رفتی اصلا...

یک نکته های بی ادبی ریزی هم ازون اون کنج منجاش کشیدم بیرون که اشاره نکنم بهتره... 

فقط گفتم تبلیغ کنم گوش کنن ملت، مراقب خودشونم باشن که بی تربیت نشن یهو...


+++ولی وژدانا" کاش یکی بود از لجمون این آهنگه رو میفرستادیم براش که ته دلش بلرزه نکنه دیگه دوسش نداریم... مرض هم ندارم :دی



+++ من یه ادم خرخون ِ حال بهم زنم...دلیل و عرض میکنم حالا... فردا صبح CCU هستم و عصر ICU... بعد جزوه پرستاری ویژه ترم قبل رو گذاشتم جلوم نصفش و خوندم که فردا استاد، نوار قلب پرسید حداقل بدونم QRS چی بود،T depression توی چه مدل ایسکمی هایی اتفاق میفتاد... کی موج U داشتیم کی نداشتیم...

پرستار باس سوات داشته باشه خولاصه

" ازین ایموجی های داش مشتی"


+++میرم اینستاگرام تیپای رنگولی و قیافه های خوشگل و باربی استایل میبینم بعد حالم از خودم بهم میخوره... بعد باز میرم میبینم و هی دلم هوس قیافه های داف گونه میکنه و چون نمیتونم اون مدلی باشم، میشینم غصه میخورم...

بعد هی میزنم تو سر خودم میگم روانی کمتر بچه بازی در بیار که ملت به عنوان یه خانم متشخص روت حساب کنن یکم...

ولی میدونین اون قسمت مارمولکیِ شخصیتم چنین اجازه ای بم نمیده...

اصلا همینی که هست... هرکی خواس  قدمش رو چشم نخواست هم هِررررری!!!

نظرات 5 + ارسال نظر
مبی سه‌شنبه 24 آذر 1394 ساعت 13:55 http://inthisworld.blogsky.com

دانشجو. چهارراه جوپاری، جاده ماهان. دوست نداشتم کرمانو..

بد شد که

آدم سه‌شنبه 24 آذر 1394 ساعت 12:12 http://autumn-girl.blogsky.com

صداقت در تایید کامنت هات منو افسون کرده

+خوش به حالت بانو....منم دلم میخواد یه هم راه پیدا کنم تا با هم بریم از این پیاده روی قشنگا....

حقیقتا این پیاده روی قشنگا رو ادم باید جفتکی بره نه با دوست همجنس

پانیذ سه‌شنبه 24 آذر 1394 ساعت 11:51 http://live-4me.mihanblog.com/

با من همراه شو و اسم وبلاگ خودت را در کنار دیگر وبلاگ ها ثبت کن تا بازدید داشته باشی

دست شما درد نکنه نمیخوام!!

مبی یکشنبه 22 آذر 1394 ساعت 23:41 http://inthisworld.blogsky.com

منم یک زمان کرمان بودم.

واقعا؟؟؟ دانشجو بودی یا زندگی میکردی؟؟؟

آدم شنبه 21 آذر 1394 ساعت 20:50 http://autumn-girl.blogsky.com

اون تصمیم قدم زدنتون عاااالیه....
برام بنویسین که انجامش چجوری بود....

:)
+اوضاع مملکت هم بهتر بادا!!!

صبر کردم برم قدم بزنم بعد کامنتتو تایید کنم: دی
قدم زدن که همیشه عالیه... بعد هوا هم ابر بود مگه کیف داد...به به...
فقط ده دیقه بیشتر نتونستیم قدم بزنیم چون پلک چشمامون قندیل بست دیگه نمیتونستیم پلک بزنیم: دی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.