اون پوچیِ مذکور داره مزمن میشه!!!

اتفاقی یه پیج پیدا کردم توی اینستاگرام که یه خانواده دخترشون رو از دست داده بودن...

اون دختر هم اسم واقعی من بود... هم سن من بود...

عکساش، فیلماش و هرچی رو که نگاه میکردم انگار من بودم... خوده خوده من...

 تنها فرقی که به چشم من میومد، عینک طبی روی چشمای اون بود

خب بغضم گرفت!!! نوشته های مادرش زیر عکساش رو خوندم و احساس کردم واقعنی این منم که مُرده م...

اگه منم یهو و بی مقدمه بمیرم، کی از دلتنگیاش برام مینویسه و اسممو صدا میزنه!!!!

تو این روزایی که به پوچی خوردم، خیلی به مرگ فکر میکنم...