هفتاد و چهار

اون انتظار کشنده به سر رسید و پیش از ظهر خانم واسطه تماس گرفت!!!

با بابا صحبت کرد و ازونجایی که رابطه پدر و فرزندی تو این شرایط به اوج خودش میرسه، باباهه یک کلمه نگفت که چی شده و چی گفتن!!

منم گذاشتم پای اینکه اونا نخواستن و برام ارزوی خوشبختی کردن وازین کافشعرا :||||

البته اینم بگم که داشتم از استرس میمردم!!! موقع سشوار کردن موهام دستم قدرت نداشت سشوار رو نگه داره

یکی دو ساعت بعد که مامان اومد خونه، باباهه گفت که واسطه تماس گرفته و خواسته با مامان صحبت کنه!!!

بعد قیافه من:||||

خب اخه حال و روز من رو میدید ولی یک کلمه نگفت چی شده!!!

بعدم مامانه زنگ زد و واسطه گفت همون نگاه اول هم خوده مهندس موبلوند و هم مامانش پسندیدن و منتظر خبر از جانب ما بودن و ماهم مناظر خبر از جانب اونا بودیم و اینجوری شد که هردوطرف منتظر اون یکی بودن و هیچکدومم تلفن نمیزد که خداقل ی خبر بگیره :))))

ینی توی سر و تهم عروسی بودآ :))))))


بعد هنوز سیم ثانیه نگذشته بود که تلفن قطع شد، مامان و بابا باهم بحثشون شد و زدن شخصیت همو له کردن :|||

اصولا ما خانوادگی توی هر هچلی که باشیم باباهه دعوا راه میندازه و فکر میکنه با جیغ و فریاد همه چی درست میشه!!!

از گیر دادناش واسه اینکه بلد نیست تحقیق کنه، گرفته تا بدرد نخور خطاب کردن برادراش!!!

و من این وسط ترسیدم... خیلی ترسیدم که باز شرایط دوسال پیش که سر اون اقای خواستگار در اومد، سر این یکی هم دربیاد...

حقیقتا من دیگه تحمل یه شکست دیگه رو ندارم!!!

بعدم از بس جیغ وویغ کردن، سر ظهر لباس پوشیدم گفتم من شیفتم خدااااافز:))))

زدم بیرون از خونه!!!

البته  شیفت هم بودمااااا... :((((

اما هرچی باشه از گندیدن توی این بحث قدیمی بهتره!

شما تجربه ای دارین؟ چطوری خودم میتونم تحقیق کنم و اینکه چطور باید انجامش بدم اصلا؟

معیارای شما برای ازدواج چی هست؟ 

توی پست بعد درمورد خانواده ی مهندس مو بلوند و خودش و حرفایی که رد و بدل کردیم براتون مینویسم... 

نظرات 3 + ارسال نظر
Lady دوشنبه 17 خرداد 1395 ساعت 17:57 http://writtenbylady.blogsky.com

من میگردم حتما یه کسی از دوستای خودم پیدا میکنم ببینم طرف مقابلو میشناسه یانه اینجوری میتحقیقم:))
تو پست های قبل گفتی ازت نپرسیم نظر خودت چی بوده ...الان از این پست نظرت یعنی توهم مثه موبلوند نظرت بعله اس؟

:)))
لیدی نمیدونم هنوز در مرحله ی تحقیقاتیم:)))

صحرا یکشنبه 16 خرداد 1395 ساعت 18:57

من که همیشه میگردم تو دوست و اشنا یه اشنایی پیدا میکنم. و حتما مشاوره برید. یه مشاور خوب کاربلد

فعلا ببینیم تحقیقاتمون ب ثمر میرسه یا نه..
بعد ایشالا مشاوره...

تیلوتیلو یکشنبه 16 خرداد 1395 ساعت 18:00 http://meslehichkass.blogsky.com/


هورا
هورا
خیالت راحت شده

ازون نظر که اره، منتها همچنان نگرانم :)))

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.