هفتاد و هفت

اینکه حدودا 48ساعت به مهمونی مونده و من تبخال زدم و یه جوش مجلسی قرمز درشت و آبدار!!! هم زیر چونه م زده و نخ دندونم تموم شده و پک وپوزم عین گوسفند آویزوونه و اپیلاسیون کار احمقم جفت دستام رو (این قلمبیدگی قوزک دست هست؟ روش دقیقا) کبود کرده و اون تیکه ش خون مردگی میزنه تو چشم چه نشونه ای میتونه داشته باشه؟؟؟

در ادامه عرض میکنم که نزدیک پریودمه و اعصاب مصابم رنده س و حال خوشی ندارم و یه دلدرد گنگ بیشعور گرفتتم و مگه ول میده لامصصب...

کرم ضد آفتاب خیلی هزار تومنیم نفسای آخرشه، محلول شست و شوی صورتم که گرون تومن قیمتشه، تموم شده، هنوز لباس خاصی در نظر ندارم که جا داره بگم خاک بر سرم و اسپری خوشبویی که معتقدم کارخونه فقط واسه سلیقه ی من زده(آخه همه میگن بوی زیرزمین خونه ی مادربزرگا رو میده) دیگه هیییششش جا گیر نمیاد و به ضرس قاطع عرض میکنم که الان بی بو وسرگردونم و باباهه از استرس رفته توی باد و جواب سلاممونم نمیده حتی و من دارم میپوکم...


+اووووف چقد دلم پر بود...


+استرس واسه دکتر دلداده روکجای قلبم بذارم... بعده اینکه زدمش توی دیوار وبهش گفتم قصدآشنایی با هیچ بنی بشری روندارم و ضمنا گه بخورم با همکار آینده بریزم روهم، انگار جفتک عاطفی شدیدی زدم بهش و رفته و پیداش نی... حتی امروز صب هم برای ویزیت مریضاش نیومد...

آیا چه کنم :(((((


+ازونطرف دوست مثلا صمیمی از وقتی فهمیده مورد توجه شدید دکاتیر(جمع مکثر دکتر:)))) قرار گرفتم دقیقا تا عمق اونجاش سوخته و داره موش میدوونه رو تار به تار اعصاب من...

یعنی یه جوری شده که دیگه خوده قبلنیاش نیست و این تغییرات حاد و یهویی تو هر زمینه ای خیلی منو میترسونه...

فلذا هنوز درمورد مهندس مو بلوند چیزی بش نگفتم چون احتمال انجام هررگونه خبط و بچه بازی ای از جانبش وجود داره...

این بار رومیخوام خیلی آهسته وپیوسته پیش برم که رستگاری در این است :)))


نظرات 4 + ارسال نظر
تیلوتیلو چهارشنبه 26 خرداد 1395 ساعت 08:15 http://meslehichkass.blogsky.com/


اولا که بی بویی خیلی بهتر از بدبویی هست... پس اشکال نداره
در یک اقدام انتهای برای آرامش هرچه سریع تر اعصاب و روان ... کرم ضد افتاب و محلول را بخر تا بهت حس خوب بدن و بعدش به روی خودت نیار که آقای پدر باد فرمودن و طبق روند قبل سلام و خداحافظت را بگو.. لباس را همیشه داریم ... فکر میکنیم نداریم... یه چیزی جور کن... به دوستت هیچی نگو و یهو میبینی همه چی آرومه
قراره اینبار حسابی رستگار بشی
پس منتظرم
زود خوب شو

تو فکر خرید اقلام ضروری هستم منتها حسابم خالیه:)))))
پدر هم تا وقتی به اون جریان فکر نمیکنه حالش خوبه، همچین که یک کلمه از پنجشنبه به میون میاد یادش میفته باید قهر کنه:)))

نگار چهارشنبه 26 خرداد 1395 ساعت 02:15 http://beach2016.blogsky.com

وای جووش
مامانم چندوقت پیش بهم گفت نگارچه صورتت خوب شده
گفتم هیچی نگین که چشم میخورم یدونه آبدارگنده میادبالا

دقیقا تو اوج، یکی ازون گنده آبداراش میزنه ضایع ترین جای ممکن.
کنار دماغ مثلن:))))))

صحرا چهارشنبه 26 خرداد 1395 ساعت 02:12

اینا همش نشونه های خوبین سخت نگیر تا سخت نگذره
تو مسئول حس بقیه نیستی، بیخیال دکتره

دوست صمیمی هی حرف دکتر دلداده رو میندازه توی دهنم... تو فکرش نیستما،یهو میاد درموردش ازم سوال میکنه :(((

Lady چهارشنبه 26 خرداد 1395 ساعت 01:50 http://writtenbylady.blogsky.com

جوش که مهم نیست حساس نباش روش
اون دستت هم حالا کسی متوجه نمیشه بعدشم اونا اوکی دادن دیگه استرس چی داری
در مورد دلدر هم یه ژلوفن حله دیگه
اخی باباها همیشه دلنگروندختراشونن
افرین رستگاری در همینه
ایمان بیار به پیوستگی

میگما این جوش مجلسیا تحویلشون بگیری نگیری همین کوفتی هستن ک میبینی:)))))
ما که ایمان اوردیم دیگه باس رستگار شیم بریم پس کارمون:)))

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.